با من که حرف نمیزنی اما سلام=
چقدر نفس نفس زدم تا تو را در گوشه اولین روزیک ظهر بهشتی یافتم.وچقدر ارام وبا نرمش وبی نفس زدن دستم را کلمات سرگردانم را دلم
را پس زدی زیبا میپرستمت این کلمه طعمش
پرعودروشن کرن است تو مال چهار فصلی اما هیچ فصلی نمیشود پیدایت کرد.خبر جدید این که او در رویاهای من بود برای همیشه در رویاهای
من ماند واز ان جلوتر نیاود واو که در عالم واقعیت مرا میخواست مرا از رویاهایش بیرون کشید وتا کنار سفره پاسخ مثبت برد باختم وبرد..ادم
رویاهای او حقیقت را وحقیقت ادم رویاهای مراشکست داد.
نوشته شده در جمعه 90/9/11ساعت
4:0 عصر توسط مهسا نظرات ( ) |
آخرین مطالب
Design By : RoozGozar.com |