خداونداهرهنگام که به سویت می ایم دست نوازشت رابرروی گونه هایم میکشی ومن ازهرهنگام بیشتر تورامیطلبم هنگامی که ازتو دور
میشوم وخودراتنها به چند هیزم خشک میسپارم وغرق دراتش گریزان دست وپامیزنم باران بخششت رابازبرسرم میپاشی وچه کسیست
ازتوبخشنده تر
معبودمن ......دوستت دارم تنهانه به خاطراین که مراخلق کردی......هنگامی که دیدگانم رابراطرافم نمایان میسازم.....تنهاتورامینیم هرسویی
راکه مینگرم......زیبایی های تورامیبینم.....وچه کسیست ازتوزیباتر
دنیابه من اموخته است که اورابپرستم اماتوبه من اموختی که مخلوق دنیاراستایش کنم
رازونیازباتوبه من ارامش میدهد واین راز ونیازکردن است که مرامیسازد
نوشته شده در شنبه 90/6/5ساعت
12:10 عصر توسط مهسا نظرات ( ) |
آخرین مطالب
Design By : RoozGozar.com |